چشم سیاه خرگوش کوچولویی بود که شش برادر و خواهرش در تنه درخت بلوط جنگل زندگی میکردند. صبح آن روز هم مامان خرگوش مثل همیشه با نوازش گوشهای بلند هر کدام از خرگوشها آنها را بیدار کرد و به هرکدام یک ساقه گل بنفشه برای صبحانه داد...
در این قصه با چشمسیاه و جغد کوچولو همراه شو تا یاد بگیری تصمیمگیری چه معنایی دارد.
پری این قصه هم به تو یاد میدهد که به نتیجهی کارت اهمیت بیشتری بدهی.