امیر از مدرسه به خانه شان برگشته است . پشت میز تحریرش نشسته است و تکالیفش را می نویسد. آخرین سؤالی که باید جواب بدهد گیجش کرده و با مدادش روی میز می زند. همان موقع بارانا بدون در زدن وارد اتاقش می شود و بلند می گوید:" امیر امروز توی مهدمون به من گفتن آرزوهام را نقاشی کنم. اینو ببین...
در این قصه با امیر و بارانا همراه شو تا یاد بگیری آرزو کردن چه معنایی دارد و تو هم بتوانی بوم آرزو درست کنی.
لطفا جهت مشاهده محتوای اصلی اعتبار تهیه فرمایید.
خرید اعتبار