چوب جادو

بازگشت

امیر در حیاط ساختمانی است که در آن زندگی می کنند. مامان و بابا و بارانا لا به لای باغچه دنبال سنگ های ریز می گردند. امیر تکه چوبی را را از روی زمین بر می دارد و بلند به مادرش می گوید."

" ببین مامان این شبیه چوب جادواِ." 

در این قصه با امیر و بارانا همراه شو تا یاد بگیری خیال پردازی چه معنایی دارد و سعی کنی فکر آزادی داشته باشی.

get-credit

لطفا جهت مشاهده محتوای اصلی اعتبار تهیه فرمایید.

خرید اعتبار

قصه های مرتبط

cloud cloud cloud cloud