لطفا جهت مشاهده محتوای اصلی اعتبار تهیه فرمایید.
خرید اعتبارنزدیکیهای پاییز بود. پریشُکرا منتظر بود صدای هوی هوی جنابِ باد سبدش را پُر کند، ولی نه خبری از جنابِ باد شد و نه خبری از پُر شدن سبدش با نورهای درخشانِ شادی و شکرکردن جناب باد. پریشکرا بالهایش را باز کرد و عازم یک سفر هیجانانگیز دیگر شد تا جناب باد را پیدا کند و ببیند او کجاست...