رفیق شفیق، ما پریها نیستیم که تو را آشتی میدهیم. خودت هستی که باید آستین بالا بزنی و کینهها را از دلت بیرون کنی. از نگاهی بالاتر به مسائل و دوستیهایت بنگری و ارزشمندی همراهی را درک کنی.
من در قصههایم بوی قهری را میشنوم که از غرور ایجاد شده است. نگاهی پایینبهبالا که سرآغاز دلخوری است. دنیا با ما بودن است که شکل میگیرد. تو و آشناهای زندگی تو.